هوای بارانی

منوي اصلي

آرشيو مطالب

لينکستان

ساعت

امکانات

ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 44
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 46
بازدید ماه : 52
بازدید کل : 50323
تعداد مطالب : 72
تعداد نظرات : 13
تعداد آنلاین : 1



Alternative content



روزها

چه چیزی برایت آرزو کنماول از همه برایت آرزومندم که عاشق شوی و اگر هستی ، کسی هم به تو عشق بورزد و اگر اینگونه نیست تنهایی ات کوتاه باشد و پس از تنهایی ، نفرت از کسی نیابی . آرزومندم که اینگونه پیش نیاید ، اما اگر پیش آمد ، بدانی چگونه به دور از نا امیدی زندگی کنی .همچنین آرزومندم دوستانی داشته باشی ، از جمله دوستان بد و ناپایدار ، دست کم یکی در میانشان باشد که بی تردید به او اعتماد کنی و چون زندگی بدین گونه است ، برایت آرزومندم که دشمن نیز داشته باشی ، نه کم و نه زیاد ، درست به اندازه ، تا گاهی باورهایت را مورد پرسش قرار دهد ، که دست کم یکی از آنها اعتراضش به حق باشد ، تا زیاد به خودت غره نشوی .و نیز آرزومندم مفید فایده باشی ، تا در لحظات سخت وقتی دیگر چیزی باقی نمانده است ، همین مفید بودن تو را سرپا نگه دارد ....

در ساحل قلبها این جای پای مهربانان است که می ماند وگرنه موج روزگار هر رد پایی را پاک می کند

گيرم که باخته ام !!! اما کسي جرات ندارد به من دست بزند يا از صفحه بازي بيرونم بيندازد، شوخي نيست من شاه شطرنجم !!!

از گابريل گارسيا ماركز مي پرسند

اگه بخواي يه كتاب صد صفحه اي در مورد اميد بنويسي،

چي مي نويسي؟

مي گه 99 صفحه رو خالي مي ذارم.

صفحه ي آخر سطر آخر مي نويسم

اميد آخرين چيزي است كه مي ميرد .

حکايت من حکايت کسي است که عاشق دريا بود اما قايق نداشت دلباخته سفر بود ولي هم سفر نداشت .حکايت من کسي است که زجر کشيد اما ضجه نزد زخم داشت و نناليد حکايت من حکايت کسي است که پر از فرياد بود اما سکوت کرد تا همه صداها را بشنود...

مشت می کوبم بر در

پنجه می سایم بر پنجره ها

من دچار خفقانم خفقان

من به تنگ آمده ام از همه چیز

بگذارید هواری بزنم

آی

با شما هستم

این درها را باز کنید

من به دنبال فضایی می گردم

لب بامی

سر کوهی دل صحرایی

که در آنجا نفسی تازه کنم

آه

می خواهم فریاد بلندی بکشم

که صدایم به شما هم برسد

من به فریاد همانند کسی

که نیازی به تنفس دارد

مشت می کوبد بر در

پنجه می ساید

بر پنجره ها

محتاجم

من هوارم را سر خواهم داد

چاره درد مرا باید این داد کند

از شما خفته چند

چه کسی می آید با من فریاد کند ؟
آدمک

آدمـک آخــرِ دنیــاست، بخند...

آدمـک مـرگ هـمین جاست، بخند...

آن خـدایی که بـزرگش خوانـدی به خـدا، مثـل تـو تنهـاست، بخند...

دستخطی کـه تـو را عاشـق کرد شوخـیِ کاغــذی ماسـت، بخند...

فکر کن دردِ تـو ارزشـمند است فکر کن گریـه چـه زیباست،بخند..

صبحِ فردا به شبت نیست که نیست تـازه انگار کـه فـرداسـت، بخند...

راستـی آنچـه بـه یــادت دادیم پَر زدن نیست کـه درجاسـت، بخند...

آدمــک نغمــهء آغــاز نخوان به خــدا آخــر دنیـاست، بخند

نويسنده: مجتبی(جمشید) تاريخ: یک شنبه 25 دی 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

درباره وبلاگ
سلام جمشید هستم خاکی ترین فردفردکره خاکی امیدوارم لذت ببرین

نويسندگان

لينکهاي روزانه

جستجوي مطالب

طراح قالب

© All Rights Reserved to barany.LoxBlog.Com | Template By: NazTarin.Com