هوای بارانی

منوي اصلي

آرشيو مطالب

لينکستان

ساعت

امکانات

ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 34
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 36
بازدید ماه : 42
بازدید کل : 50313
تعداد مطالب : 72
تعداد نظرات : 13
تعداد آنلاین : 1



Alternative content



زنی از جنس...

من یک زنم ...
 نه جنس دوم..
نه یک موجود تابع..
نه یک ضعیفه..
نه یک تابلوی نقاشی شده،..
نه یک عروسک متحرک برای چشم چرانی،..
نه یک کارگر بی مزد تمام وقت،..
نه یک دستگاه جوجه کشی..
سعی می کنم آنگونه که می اندیشم باشم ... بی آنکه دیگری را بیازارم..
باور داشته باش من هم اگر بخواهم می توانم خیانت کنم،..
بی تفاوت و بی احساس باشم،..
بی ادب و شنیع باشم،..
بی مبالات و کثیف باشم..
اگر نبوده ام و نیستم ،..
نخواسته ام و نمی خواهم..
آری؛ زن عشق می خواهد و عشق می ورزد،..
احترام می خواهد و محترم می دارد..
من به زنانگی خودم افتخار می کنم!..

گاهی نباید ناز کشید
نباید آه کشید
نباید انتظار کشید
نباید درد کشید
نباید فریاد کشید
فقط باید دست کشید

 

نويسنده: مجتبی(جمشید) تاريخ: یک شنبه 30 بهمن 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

خیانت

در زندگی ام
به هیچ کس ... خیانت نکردم
جز خودم!!!
وفای به او
خیانت به خودم بود

باطن وسیرت واقعی مردم رادرزمان بدبختیشان می توان شناخت. .

***********************************
ما با نفس سلامت ای دوست ، خوشیم / از گرمی هر کلامت ای دوست ، خوشیم

هرچند که افتخار دیدارت نیست / با زنگ خوش پیامت ای دوست ، خوشیم . . .

***************************************

دوست آن است که شما را قادر سازد، در هنگام روز، ستارگان را ببینید

****************************
زیباترین چیزهای دنیا را نمی توان با چشم دید و با دست لمس کرد باید آنها را با دل احساس کرد .

*****************************

من در انتظار بهترین پیام نیستم

من در انتظار پیامی از بهترینم ، بهترینم . . .

**********************************

مهربان ترین قلبها متعلق به کسانی است که با محبت ، دیگران را یاد میکنند . . .

تمام عمر با احساس یک گرسنگی عظیم یا یک تشنگی ژرف برای بدست آوردن چیزی می زیستم که نمی دانستم چیست؟

عشق؟!

عشق حقیقی بدان مفهوم است که تمامی آنچه راداری به محبوب ببخشی چنان که هیچ چیز برای خودت باقی نماند.

عشق کششی است که عناصر وارکان جهان را به هم پیوند میدهد.

طبایع جز کشش کاری ندارند/حکیمان این کشش راعشق خوانند/گر اندیشه کنی از راه بینش/به عشق است ایستاده آفرینش.

در رخ لیلی نمودم خویش را /سوختم مجنون خام اندیش را/می گریستم در دلش با درد دوست /اوگمان می کرد اشک چشم اوست!

من همان عشقم که در فرهاد بود/اونمی دانست وخود راذ می ستود/من همی کندم نه تیشه کوه را/عشق شیرین می کند اندوه را.

عشق:کوچک کردن دنیا به اندازه یک نفر وبزرگ کردن یک نفر به اندازه دنیا.

عشق شیریست قوی پنجه وبی باک که گوید/هر که از جان گذرد بگذرد از بیشه من.

عشق قانونی است که تمامی قانونهای دیگر رادرخود خلاصه می کند.وفرمانی است در توجیه تمام فرمانهای دیگر.

بیستون راعشق کند و شهرتش فرهاد برد.

عشق را از ماهی ها بیاموزید که چه بی پایان آب را پرازبوسه های بی پاسح می کنند.

اگر بر تمام اسرار وتمام دانش ها آگاه باشم.اگر ایمانم چنان کامل باشد تا آنجا که کوهها را جابه جا کنم و عشق نداشته باشم. هیچم. اگر تمامی اموالم را میان فقرا تقسیم کنم واگر بدن خودرابه آتش بسپارم واما عشق نداشته باشم هیچ حاصلی در دستم نیست.

پیوند عشق حقیقی به مرگ گسسته نمی شود چه رسد به دوری.

هرچه را گفتند آخری دراد به غیر از حرف عشق/این همه گفتند واخر نیست این افسانه را.

بگذار تا شیطنت عشق چشمانت را به عرایانی خود بگشاید حتی اگر معنای ان به جز رنج وبدبختی نباشد اما کوری را هرگز به خاطر ارامش ان تحمل نکن.

عشق بهانه آغاز بود وانسان محکوم این واژه جرمش دوست داشتن.

روح پدرم شاد که می گفت به استاد/فرزند مرا عشق بیاموز دگر هیچ.

عشق بالی است که خداوند به انسان داده است تا با آن به سو

خسته ام

خسته ام، می فهمید؟

خسته از آمدن و رفتن و آوار شدن

خسته از حس غریبانۀ این تنهایی

بخدا خسته ام از اینهمه تکرار سکوت

بخدا خسته ام از اینهمه لبخند دروغ

همۀ عمر دروغ

گفته ام من به شما

گفته ام

عاشق پروانه شدم؟

واله و مست شدم از ضربان دل گل؟

شمع را می فهمم؟

کذب محض است

دروغ است

دروغ

من چه میدانم از

حس پروانه شدن؟

من چه میدانم گل

عشق را میفهمد

یا فقط دلبریش را بلد است؟

من چه میدانم شمع

واپسین لحظۀ مرگ

حسرت زندگیش پروانست

یا هراسان شده از فاجعۀ نیست شدن؟

به خدا من همه را لاف زدم

بخدا من همۀ عمر به عشاق حسادت کردم

باختم من همۀ عمر دلم را

به سراب

باختم من همۀ عمر دلم را

به هراس تر یک بوسه

به لبهای خزان

بخدا لاف زدم

من نمی دانم عشق

رنگ سرخ است ؟

آبیست؟

یا که مهتاب هر شب

واقعاً مهتابیست؟

عشق را در طرف کودکیم

خواب دیدم یک بار

خواستم صادق و عاشق باشم

خواستم مست شقایق باشم

خواستم غرق شوم

در شط مهر و وفا

اما حیف

حس من کوچک بود

یا که شاید مغلوب

پیش زیبایی ها

بخدا خسته شدم

می شود قلب مرا عفو کنید؟

و رهایم بکنید

تا تراویدن از پنجره را درک کنم؟

تا دلم باز شود؟

خسته ام ، درک کنید

میروم زندگیم را بکنم

میروم مثل شما

پی احساس غریبم تا باز

شاید عاشق بشوم

نويسنده: مجتبی(جمشید) تاريخ: سه شنبه 25 بهمن 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

غروب

به چه صحنه ایی مینگری که غروب دلربا را فراموش کرده ایی
به کدامین آرزو چشم دوخته ایی که باد را بر گیسوان خویش روا ساخته ایی
نازنین .... آرزو دروغ است.... این غروب است حاکم بر قلبها......
این غروب است که فرمان بر جدایی میدهد
خیره شو بر او تا طعم جدایی آفتاب و زمین را ببینی .........................
رفتن نور و آمدن تاریکی بر منزل این زمین خاکی را ببین

تبسم را فراموش نکن

لبخند بی هزینه ات گران ترین هدیه است . . .
میروم...اما نمیپرسرسم ز خویش ره کجا؟...منزل کجا؟... مقصود چیست؟
بوسه می بخشم ولی خود غافلم...کاین دل دیوانه را معبودکیست....

نويسنده: مجتبی(جمشید) تاريخ: دو شنبه 24 بهمن 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

زانوی غم

حسادت نکن! … این که بعد از تو بغل گرفته ام …
زانوی غـَم اســت

دیشب که باران آمد، میخواستم سراغت را بگیرم اما خوب میدانستم باز هم که پیدایت کنم، باز زیر چتر دیگرانی

رفتی و ندیدی که چه محشر کردم

بااشک تمام کوچه را تر کردم

دیشب که سکوت خانه دق مرگم کرد

وابستگی ام را به تو باور کردم

ديشب در عمق تنهاييم، در سکوت پايان نا پذير اتاقم،دلم براي خودم سوخت و خاکستر شد.براي دلي که هيچ ظلمي نکرد و هيچ جفايي نکرد و هيچ کس را نيازارد.اما خود ظلم و جفا ديد و شکست و خرد شد...براي دلي که مي دانست نبايد دل ببندد اما بست!می خواهم قلبم را از سینه ام خارج سازمقلبی که پر از اندوه و خستگیست

دو سیب آلبالو
سنگین سفارش میدهی تا راحت تر فراموشم کنی؟


یا میخواهی در دود غلیظ تری ناپدید شوم ؟!
من خوش خیال پشت این همه دود تو را مردانه تر مینگرم...

آپلود

خسته ام

خسته ام از زندگی

خسته گشتم بنده ها را بندگی

خوب رویان جهان را بردگی

اشک سرد بر رخ از این افسردگی

از نــــگاه دوست با شرمنـــــــــدگی

از صدای گریــــــه با درمانــــــــدگی

برده اید از یاد بـــــــــــوی سادگی

پوشش عالم شده آلودگی

اشک بارد نیست باران حاجت بارندگی

مرده اند مردان چه شد مردانگی

این همه باشد فقط رازی از این دلخستگی

در این دنیا تا جشم کار مدکند دیوار است و دیوار است و دیوار است و جیره بندی آفتاب است وترس است وخفگی و حقارت است...........................................

نويسنده: مجتبی(جمشید) تاريخ: شنبه 22 بهمن 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

خاطره

تنهایی یعنی:
آنقدر
یک خاطره را
مرور کنی
که
نخ
نخ
نخ
نخ
نخ
ن
خ
خ
خ
خ
.
.
.
.
.
نما
شود!

خانه‌ای در من است،
برای حزنت و برای کفرت
و برای شادی‌ات.
هیچ‌چیز آمدنت را در روزهای آفتابی عقب نمی‌اندازد.
حتی وقتی طوفان زوزه می‌کشد.
می‌توانی این‌جا گریه‌کنی و دشنام دهی
و در مجاورت راز بخندی، حتی بخندی
و هیچ‌چیز مانع رفتن تو نیست
من این‌جایم.
تو فقط بیا و برو

بوسه یعنی خلسه در اعماق شب


بوسه یعنی مستی از مشروب عشق


بوسه یعنی آتش و گرمای تب

بوسه یعنی لذت از دلدادگی


لذت از دیوانگی لذت ز شب


بوسه یعنی حس طعم خوب عشق


سادگی طعم شیرینی به رنگ

بوسه آغازی برای ما شدن


لحظه‏ای با دلبری تنها شدن


بوسه سرفصل كتاب عاشقی


بوسه رمز وارد دلها شدن

 

نويسنده: مجتبی(جمشید) تاريخ: شنبه 22 بهمن 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

حکایت

حکایت من...حکایت کسی ست ک عاشق دریا بود
اما قایق نداشت...ذلباخته سفر بود اما همسفر نداشت
...حکایت کسی است ک زجر کشید اما ضجه نزد،زخم
داشت اما ننالید گریه کرد اما اشک نریخت
حکایت من...حکایت کسی ست ک پر از فریاد بود اما
سکوت کرد تا همه صدا ها را بشنود
****************************************
من دیگه منتظر روز تولدم نیستم
من منتظر روز تولد کسی نیستم
من با کسی درد دل نمیکنم
من دارم خاطراتمو فراموش میکنم
من حس میکنم دارم آب میشم
من شبا با بالش حرف میزنم
من شبا زیر بالش گریه میکنم
من واسه یه حرف معمولی هم غصه میخورم
من از بعضی آدمای دور و برم بدم میاد
من از بعضی غریبه ها با وجود بد بودنشون خیلی خوشم میاد
من میخوام بلند بلند با رفیقام بخندم
من کم کم دارم دیوونه میشم

فرياد من از داغ توست ...... بيهوده خاموشم مکن ...... حالا که يادت ميکنم ...... ديگر فراموشم مکن ...... همرنگ دريا کن مرا ...... يکبار معنا کن مرا
دوست دارم تو سیب باشی و من چاقو پوستتو بکنم می دونی چرا؟؟؟ چون چاقو بخواد پوست سیب رو بکنه باید همش دورش بگرده

FREE

IMG4UP

تــوقــع زیـــادیــــــست؟

خواستــن امــنــیت آغــــــوش تــو

و عــــشـــقــی کــ ـــه..

اســیــر هــوس نباشد

راز چیست ؟
چیزیه که شما به همه میگید که به هیچ کسی نگن !
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
نصیحت حیف نون:
تا زنده‌ای، زندگی کن
هر وقت مرگ اومد سراغت، اون وقت بمیر!
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
همونجاهاست چیست ؟
سر راست ترین آدرسِ مامان ها ، وقتی چیزیو پیدا نمیکنی !
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
جدیدترین کشفیات دانشمندان :
دخترها از آنچه در زمستان میبینید لاغرترند !
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
بعضـی از آدم ها شبیه سوراخ های اول کمربنـدن
همیشه هستن اما هیچ وقت به کارت نمیان !
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
اکبر بینی بزرگی داشت و خیلی مهربان بود و باهوش و سختکوش
خوش برخورد و با جنبه و مؤدب و خوش لباس و متین و فروتن و خوش صحبت
و باشخصیت و تمیز و مرتب. بچه های محل صداش می کردند اکبر دماغ !
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
یادم آید روز دیرین، خوب وشیرین، اول ترم، وقت بسیار، درس اندک�
اما اینک روز آخر، روز تلخ امتحانات، آخر ترم، وقت اندک
درس بسیار، درس بسیار، درس بسیار !
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
به حیف نون میگن خاطره از کودکی داری ؟
میگه آره :
تا شش سالگی فکر می کردم اسمم دست نزنه !
تازه یه داداش کوچکتر داشتم اسمش بتمرگ بود !
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
اینقد فحش به عمه ندین ، اون دنیا باید جواب پس بدین
اصلا حدیث هم داریم که عمه یتسائلون یعنی در مورد عمه ها سوال میشه !
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
پشت یه ماشین نوشته بود:
به هرکی که دل بستم فرداش بهم گفت شارژ داری واسم بفرستی!!
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
طبق آخرین نظر سنجی ها
یکی از مهیج ترین تفریحاتِ آقایون
تماشای پارکِ دوبل بانوان است !
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
لذتی که در دستشویی کردن با در باز هست تو هیچ چیز دیگری نیست
تبصره:
ایستاده جیش کردن در روی برف تکون تکون دادن
به صورت گلاب پاش و تماشای بخاز متصاعد شده در رتبه دوم قرار داره !
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
هر دو لذت بخشن:
دونفرى خوابیدن رو تخت یه نفرى!
یه نفرى خوابیدن رو تخت دونفرى!
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
دقت کردین
لب آدم هیچ وقت تبخال نمیزنه مگه این که ۲۴ ساعت بعدش
عروسی یا مهمونی دعوت باشی�!
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
زندگی متأهلی یعنی
به همسرت مسیج بدی: ای عشق، خداوند نگه‌دار تو باشد
اونوقت جواب بگیری:
یه بسته قارچ، آب‌لیمو، مرغ ، نون

گفتم: خدایا از همه دلگیرم, گفت: حتی از من؟
گفتم: خدایا دلم را ربودند, گفت: پیش از من؟
گفتم: خدایا چقدر دوری, گفت: تو یا من؟
گفتم: خدایا تنها ترینم, گفت: پس من؟
گفتم: خدایا کمک خواستم, گفت: غیر از من؟
گفتم: خدایا دوستت دارم, گفت: بیش از من؟
گفتم: خدایا اینقدر نگو من, گفت: من تو ام , تو من....

نويسنده: مجتبی(جمشید) تاريخ: جمعه 21 بهمن 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

وجدان

هر وقت در فریب دادن کسی موفق شدی به این فکر نباش که اون چقدر احمق بوده به این فکر کن که اون چقدر به تواعتماد داشته .

مشق امشب دلم

تکرار جریمه های دیروز است

نقطه چین تا حماقت...

نقطه چین تا بهانه...

نقطه چین تا فاصله...

و نقطه چین تا تنهایی...

با قلمی پر از

جوهر ناتمام...

و دفتری

پر از سطر های بی انتها

دفتر عشـــق که بسته شـد
دیـدم منــم تــموم شــــــــــــــــــدم
خونـم حـلال ولـی بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدون
به پایه تو حــروم شــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدم
اونیکه عاشـق شده بـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــود
بد جوری تو کارتو مونــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد
برای فاتحه بهـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت
حالا باید فاتحه خونــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد
تــــموم وســـعت دلــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــو
بـه نـام تـو سنـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد زدم
غــرور لعنتی میگفــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت
بازی عشـــــقو بلـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدم
از تــــو گــــله نمیکنـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم
از دســـت قــــلبم شاکیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم
چــرا گذشتـــم از خـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــودم
چــــــــراغ ره تـاریکــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــیم
دوسـت ندارم چشمای مــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن
فردا بـه آفتاب وا بشـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه
چه خوب میشه تصمیم تــــــــــــــــــــــــــــــــو
آخـر مـاجرا بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــشه
دسـت و دلت نلــــــــــــــــــــــــرزه
بزن تیر خــــــــــــــــــلاص رو
ازاون که عاشقــــت بود
بشنواین التماسرو
ــــــــــــــــــــــ
ـــــــــــــــ
ـــــــــــ
ـــــــ

ــ

نويسنده: مجتبی(جمشید) تاريخ: چهار شنبه 19 بهمن 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

غرور من

من غــــــرورم را به راحتــــــی به دست نیــــــاوردم کــــــه هر وقت دلـــت خواست خـــــردش کنی ... ! غـــــــرور من اگر بشکـنـــــــد ... با تـــکـــــه هـــایـــــش شاهـــــــرگ زنــــدگـــــی تـــــو را نیز خواهـــــد

میروم...اما نمیپرسرسم ز خویش ره کجا؟...منزل کجا؟... مقصود چیست؟
بوسه می بخشم ولی خود غافلم...کاین دل دیوانه را معبودکیست....

نويسنده: مجتبی(جمشید) تاريخ: سه شنبه 18 بهمن 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

جواب من؟

 

ازم پرسید : به خاطر کی زنده هستی ؟

با این که دوست داشتم با تمام وجودم داد بزنم " به خاطر تو "

بهش گفتم " به خاطر هیچ کس "پرسید : پس به خاطر چی زنده هستی؟ 

 
با این که دلم داد می زد " به خاطر تو "

با یه بغض غمگین بهش گفتم " به خاطر هیچکس "

ازش پرسیدم : تو به خاطر چی زنده هستی ؟

در حالیکه اشک تو چشاش جمع شده بود ,

گفت به خاطر کسی که به خاطر هیچ چیز زنده است

به سلامتی مهره های تخته نرد که تا رفیقشون تو حبسه حریفه به احترامش بازی نمیکنن

دیگر به خلوت لحظه‌هایم عاشقانه قدم نمی‌گذاری ...!!

دیگر آمدنت در خیالم آنقدر گنگ است که نمی‌بینمت...

سنگینی نگاهت را مدتهاست که حس نکرده ام !

من مبهوت مانده ام که چگونه این همه زمان را صبورانه گذرنده ام ؟

من نگاه ملتمسم را در این واژه ها پر کرده ام که شاید ......

دیگر زبانم از گفتن جملات هراسیده است ...!!

می‌خواهمت هنوز

گاه چنان آشفته و گنگ می شوم که تردید در باورهایم ریشه می دواند .

اما باز هم در آخرین لحظه تکرار می کنم که...

حتی اگر چشمانت بیگانه را بنگرند ,

حتی اگر دستانت مرا جستجو نکنند ,

می ‌خواهمت هنوز ...

به گمانم در ورای این کلمات می خواستم بگویم که ...

دلتنگت شده ام به همین سادگی !!!!!!

 

نويسنده: مجتبی(جمشید) تاريخ: سه شنبه 18 بهمن 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

سکوت

اينجا ، من ، سکوت
زير اين آوار دورنگي و دورو يي خرد شده ام
خسته ام از اين صورتکها و عروسک هاي دروغين، آخر چه؟
اينجا در اين دنيا صداي اين جغدان شوم بسي زيبا تر
از صداي اين آدمکان انسان نماست
اينان که هنوز فاصله ي آدميت و انسانيت را نپيموده اند
چه بايد کرد ؟!...هيچ ...زندگي ... ديوانگي ... مرگ ...جاودانگي...
چرا هيچ کس رنگ خودش نيست؟ چرا دورنگي؟ چرا دورويي؟
چرا مردانگي را زنده به گور کردند
جاي من کجاست؟
راستي تو !!!
گذر لحظه هارا با تپش قلبت شمرده اي؟
و اين نامردي ها را با هر نفسي که مي کشي حس کرده اي؟
اين هنگام است که خواهي شنيد فرياد نگاه اين دختر ديوانه را !!!

دلم میگیرد از آدمهایی که در پس نگاه سردشان با لبخندی گرم فریبت می دهند
دلم میگیرد از سردی چندش آور دستی که دستت را می فشارد
و نگاهی که به توست و هیچ وقت تو را نمی بیند
از دوستی که برایت هدیه دو بال برای پریدن می آورد
و بعد پرواز را با منفورترین کلمات دنیا معنی میکند
گاهی حتی از خودم هم دلم می گیرد

سوختن با تو به دیوانه شدن می ارزد
عشق این بار به دیوانه شدن می ارزد
گرچه خاکسترم و همسفر باد ولی
جست و جوی تو به بی خانه شدن می ارزد

 

من آبادي نمي خواهم خرابم كن خرابم كن
بسوزان شعله ام كن در دهان شعله آبم كن
خوشا آن شب كه با آهي بسوزم هستي خود را
خدايا تا گريزم زين تن خاكي شهابم كن
به نعمت نيستم مايل خداي خانه را خواهم
مرا گر عاشق صداق نمي داني جوابم كن
اگر جنت بود بي تو و گر دوزخ بود با تو
ز جنت ها گريزانم به دوزخ ها عذابم كن
ز شرم تنگدستي مي گريزم از تهي دستان
مرا اي دست قدرت يا بميران يا سحابم كن
دلم خواهد بسوزم تا به عالم روشني بخشم
تو اي مهر آفرين در برج هستي آفتابم كن
پس از مرگم تو اي افسانه گو سوز نهانم را
ببر در قصه ها افسانه ي صدها كتابم كن

نويسنده: مجتبی(جمشید) تاريخ: یک شنبه 16 بهمن 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

عجب صبری خدادارد

عجب صبري خدا دارد !
اگر من جاي او بودم
همان يك لحظه اول
كه اول ظلم را مي ديدم از مخلوق بي وجدان
جهان را با همه زيبايي و زشتي
بروي يكدگر ويرانه ميكردم .
عجب صبري خدا دارد !
اگر من جاي او بودم
كه در همسايه صدها گرسته ، چند بزمي گرم عيش و نوش ميديدم
نخستين نعره مستانه را اموش آندم
بر لب پيمانه ميكردم
شدم با چت اسیر و مبتلایش / شبا پیغام می دادم از برایش

به من می گفت هیجده ساله هستم / تو اسمت را بگو، من هاله هستم

بگفتم اسم من هم هست فرهاد / ز دست عاشقی صد داد و بیداد

بگفت هاله ز موهای کمندش / کمـــان ِابــروان ، قــد بلنــدش

بگفت چشمان من خیلی فریباست / ز صورت هم نگو البته زیباست

ندیده عاشق زارش شدم من / اسیرش گشته بیمارش شدم من

ز بس هرشب به او چت می نمودم / به او من کم کم عادت می نمودم

در او دیدم تمام آرزوهام / که باشد همسر و امید فردام




برای دیدنش بی تاب بودم / ز فکرش بی خور و بی خواب بودم

به خود گفتم که وقت آن رسیده / که بینم چهره ی آن نور دیده

به او گفتم که قصدم دیدن توست / زمان دیدن و بوییدن توست

ز رویارویی ام او طفره می رفت / هراسان بود او از دیدنم سخت

خلاصه راضی اش کردم به اجبار / گرفتم روز بعدش وقت دیدار

رسید از راه، وقت و روز موعود / زدم از خانه بیرون اندکی زود

چو دیدم چهره اش قلبم فرو ریخت / تو گویی اژدهایی بر من آویخت

به جای هاله ی ناز و فریبا / بدیدم زشت رویی بود آنجا

ندیدم من اثر از قـــد رعنـــا / کمـــان ِابــرو و چشم فریبـــا

مسن تر بود او از مادر من / بشد صد خاک عالم بر سر من

ز ترس و وحشتم از هوش رفتم / از آن ماتم کده مدهوش رفتم

به خود چون آمدم، دیدم که او نیست / دگر آن هاله ی بی چشم و رو نیست

نويسنده: مجتبی(جمشید) تاريخ: جمعه 14 بهمن 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

جسارت زنانه...

جسارت می خواهد ،...
نزدیک شدن به دورترین افکار زنی ،..
که روزها مردانه با زندگی می جنگد اما شب ها ،...
بالش اش ازهق هق های زنانه خیس است !!!
آری ! جسارت می خواهد...

اين قدر نگو اگر گذشت کنم کوچک مي شوم، اگر با گذشت کسي کوچک مي شد، خدا اين قدر بزرگ نبود

این شبــــهای بــــارانــــی

غــــــم انگیز است تنـــــــهایــــــی

بـــــــه امـــــــید نگـــــــاهی تلــخ که می آیـــــی

به احســــاست قســــــم یــــک شب

دلم می میرد از حسرت و من آهسته می گویم :

تــــــو هــــــــم دیـــــگر نمـی آیــــی

من را به غیر عشق به نامی صدا نکن

غم را دوباره وارد این ماجرا نکن



بیهوده پشت پا به غزلهای من نزن

با خاطرات خوب من اینگونه تا نکن



موهات را ببند دلم را تکان نده

در من دوباره فتنه و بلوا به پا نکن



من در کنار توست اگر چشم وا کنی

خود را اسیر پیچ و خم جاده ها نکن



بگذار شهر سرخوش زیبائیت شود

تنها به وصف آینه ها اکتفا نکن



امشب برای ماندنمان استخاره کن

اما به آیه های بدش اعتنا نکن

 

 

نويسنده: مجتبی(جمشید) تاريخ: جمعه 14 بهمن 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

اه من

گفت: تا حالا چای خوردی؟
گفتم: معلومه که خوردم!
گفت: رابطه هم عین چای گرمه...
گفتم: خوب!
گفت: حتما دیدی که وقتی چای سرد میشه، حتی اگر گرمش کنی نه مزش مثل اول میشه، نه رنگش!
.
.
.
.
آه از نهادم بلند شد! ولی بعدش با خودم فکر کردم که شاید امکانش باشه که از اون چای سرد شده یه آیس تی خوشمزه درست کرد ...
(حرف های درگوشی یک دوست)

نويسنده: مجتبی(جمشید) تاريخ: جمعه 14 بهمن 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

لبخند خدا

 

لوئيز ردن, زنی بود با لباس هاي کهنه و مندرس, و نگاهی مغموم. وارد خواروبارفروشی محله شد و با فروتنی از صاحب مغازه خواست کمی خواروبار به او بدهد . به نرمی گفت شوهرش بيمار است ونمی تواند کار کند, و شش بچه شان بی غذا مانده اند.
 
جان لانگ هاوس, صاحب مغازه, با بی اعتنائی, محلش نگذاشت و با حالت بدی خواست او را بيرون کند .
 
زن نيازمند, در حالی که اصرار می کرد گفت :« آقا، شما را به خدا ، به محض اين که بتوانم پولتان را می آورم.»
 
جان گفت نسيه نمی دهد .
 
مشتری ديگری که کنار پيشخوان ايستاده بود،و گفت و گوی آن دو را می شنيد به مغازه دار گفت :« ببين اين خانم چه می خواهد ، خريد اين خانم با من .»
 
خواروبار با اکراه گفت :«لازم نيست ، خودم ميدهم ليست خريدت کو ؟»
 
لوئيز گفت :«اينجاست .»
 
«ليست ات را بگذار روی ترازو. به اندازه وزنش ، هر چه خواستی ببر.»
 
لوئيز با خجالت يک لحظه مکث کرد ، از کيفش تکه کاغذی درآورد ، و چي زی روی آن نوشت و آنرا روی ترازو گذاشت . همه با تعجب ديدند کفۀ ترازو پايين رفت .
 
خواروبار فروش باورش نشد . مشتری از سر رضايت خنديد .
 
مغازه دار با ناباوری شروع به گذاشتن جنس در کفۀ ديگر ترازو کرد کفۀ ترازو برابر نشد ، آن قدر چيز گذاشت تا کفه ها برابر شد .
 
در اين وقت ، خواروبار فروش با تعجب و دل خوری تکه کاغذ را برداشت ببيند روی آن چه نوشته شده است .
 
کاغذ ليست خريد نبود ، دعای زن بود که نوشته بود :« ای خدای عزيزم ، تو از نياز من با خبری ، خودت آن را بر آورده کن .»
 
مغازه دار با بهت جنس ها را به لوئيز داد و همان جا ساکت و متحير خشکش زد .
 
لوئيز خداحافظي کرد و رفت .
 
مشتری يک اسکناس پنجاه دلاری به مغازه دار دادو گفت:« تا آخرين پنی اش می ارزيد .»
 
فقط اوست که می داندوزن دعای خالص و پاک چه قدر است .......
 

می پوشانم

دلتـنگی ام را

با بستری از کلمات

اما باز کسی در دلم

تــــــو

را صــدا می زنـــد ...

دلتنگ کودکیم..... یادش بخیر...... قهرمیکردیم تاقیامت...... ولحظه ای بعد قیامت میشد..

AxGiGARSHIYA

هم رازکویرم تب باران دارم. درسینه دلی شکسته پنهان دارم . برگوشه سنگ قبرمن بنویسید. من هرچه که دارم ازرفیقان دارم

گاهی

نیاز داری به یه آغوش بی منت

که تو رو فقط و فقط واسه خودت بخواد.....

که وقتی تو اوج تنهایی هستی

با چشمهاش بهت بگه:

هستم تا تهش

هستی؟!!!...........

خدایا چون ماهیان که از عمق و وسعت دریا بی خبرند، عظمت و ژرفای تو را نمی شناسم فقط میدانم ... که معبود این دل خسته هستی و اگر دیدها ز من برگیرى خواهم مرد....!!!_____________________ ... دلـــــــــم از درد بي دردي گرفته دلــــــــــم از هرچه دلسردى گرفته دلـــــــــم از تو دلم از من و از ما دلــــــــم از اينهمه غوغا گرفته......

ﺑﺎﺗﻮﺍﻡ ﻣــــــــــــــــــــــــﺮﺩ : ﻣﺮﺩ ﺑﻮﺩﻥ ﺑﻪ ﺗﻌﺪﺍﺩ ﺯﻧﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﺎﻫﺎﺷﻮﻥ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﯼ ﻧﯿﺴﺖ! ﻣﺮﺩ ﺑﻮﺩﻥ ﺯﻥ ﺭﻭ ﺑﻪ ﭼﺸﻢ ﻋﺮﻭﺳﮏ ﺭﺧﺘﺨﻮﺍﺏ ﺩﯾﺪﻥ ﻧﯿﺴﺖ! ﻣﺮﺩ ﺑﻮﺩﻥ ﯾﻌﻨﯽ ﺭﻓﺘﻦ ﺯﯾﺮ ﺑﺎﺭ ﯾﻪ ﮐﻮﻩ ﺗﻌﻬﺪ..... ... . ﻣﺮﺩ ﺑﻮﺩﻥ ﯾﻌﻨﯽ ﯾﻪ ﺩﻧﯿﺎ ﻏﯿﺮﺕ ﻭ ﺗﻌﺼﺐ... ﮐﻠﻤﻪ ﻣﺮﺩ ﺣﺮﻣﺖ ﺩﺍﺭﻩ ، ﺧﻮﺍﻫــــــــــــــــــــﺸﺎ ﺑﺎ ﻣﺮﺩ ﮔﻔﺘﻦ ﺑﻪ ﻫﺮ ﻧﺎﻣﺮﺩ ﺍﯾﻦ ﮐﻠﻤﻪ ﺭﻭ ﺑﻪ ﻧﺠﺎﺳﺖ ﻧﮑﺸﯿﻦ..

دوستی من شبیه باران نیست که گاهی بیاید و گاهی نه... ♥

♥ دوستی من شبیه هواست!! ♥ ♥

ساکت اما، همیشه در اطراف تو...                    ♥

             ♥                   ♥

              ♥


           ♥                   ♥       ♥


                      ♥


                             ♥      ♥


    ♥         ♥


     ♥


             ♥       ♥




             ♥                   ♥
 

نويسنده: مجتبی(جمشید) تاريخ: پنج شنبه 13 بهمن 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

زمین سرد!

اینجا زمین است رسم آدم هایش عجیب است!
اینجا گم که مى شوى
به جاى اینکه دنبالت بگردند فراموشت مى کنند.....

اگر باشی محبت روزگاری تازه خواهد یافت
زمین در گردشش با تو مداری تازه خواهد یافت
دل من نیز با تو بعد از آن پاییز طولانی
دوباره چون گذشته نوبهاری تازه خواهد یافت

سالها میگذرد
از شب تلخ وداعاز همان شب که تو رفتی و به چشمان پر از حسرت من خندیدیتو نمیدانستیتو نمی فهمیدیکه چه رنجی دارد با دل سوخته ای سر کردنرفتی و از دل من روشنایی ها رفتلیک بعد از ان شبهر شبم را شمعی روشنی می بخشیدبر غمم می افزودجای خالی تو را میدیدممی کشیدم آهی از سر حسرت و می خندیدمبه وفای دل توو به خوش باوری این دل بیچاره خودناگهان یاد تو می افتادمباز می لرزیدمگریه سر می دادمخواب می دیدم من که تو بر میگردیتا سر انجام شبی سرد و بلنداشک چشمان سیاهم خشکیدآتش عشق تو خا کستر شدیاد تو در دل من پرپر شداندکی بعد گذشتاینک این من...تنها...دستهایم سرد استقدرتم نیست دگر...تا که شعری گویم

امشب که خواب بر چشمانت گذز نکرده است...امشب که لحظه ها رهسپار رو یاهایت

نشده است...امشب که جاده ها شناختنی تر شده اند...امشب دل ها رنگ بی رنگی

به خود گرفته اند...امشب که باران بر تن های خسته ادمیان می بارد...امشب که...

لحظه ای سرت را روی این سبزه های خیس بگذار...بیا ...بیاتا برایت بگویم..

.بیا تا برایت بگویم که چشمانم مرز غریبی را جستجو می کنند...بیا تا برایت بگویم

که ماه بالای سر من ایستاده است...بیا تا برایت بگویم تنها به گوشه ای از اسمان

دل نسپرده ام...بیا تا برایت بگویم امشب کسی صدایم می کند...بیا تا برایت بگویم

دست هایم خواب دیده اند...بیا تا برایت بگویم باران بی مهابا می بارد...بیا تا برایت

بگویم دلم می خواهد ارزویت از سر عشق باشد و تصاحبت عاشقانه...بیا تا برایت

بگویم دیگر پلک هایم گذر شب را حس نمی کنند...

نويسنده: مجتبی(جمشید) تاريخ: سه شنبه 11 بهمن 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

جان جانان

♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥
جنگل جانم به آتش سوخت، جانانم کجاست
♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥
درد هجران شعله در من کاشت ، بارانم کجاست
♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥
گرگ شب در خلوت جانم ، مرا از من ربود
♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥
معنی فردایی خواب پریشانم کجاست
♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥
خانه ی همسایه ام جشن بهاران است و من
♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥
دشت دشت لاله ام ، ختم زمستانم کجاست
♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥

آپلود

آپلود

عشق ار دوستی پرسید میدونی تفاوت من وتو چیه ؟ دوستی جواب داد من افراد را با سلامی اشنا می کنم اما تو با نگاهی من اونها رو با دروغ جدا می کنم اما تو با مرگ
123Friendster.Comآسمـان هـم کـه بـاشی

بـغلت خـواهــم کـرد …

فـکر گـستـردگـی واژه نبـاش

هـمه در گـوشه ی تـنـهایـی مـن جـا دارنـد …

پـُر از عـاشـقـانـه ای تـو

دیـگر از خـدا چـه بـخواهــم ؟؟؟…
123Friendster.Com
هر روز بر روی دلـــــــم می نویسم

عشــــــــق ممنــــــــوع

به رویای با تو بودن که می رسم

دیگر بار

دلم می لرزد
123Friendster.Com

نويسنده: مجتبی(جمشید) تاريخ: جمعه 7 بهمن 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

هیچ چیزی رو بدون جواب نگذار

هیچ چیزی رو بدون جواب نگذار

جواب سلام را با عليک سلام بده ،
جواب تشکر را با تواضع،
جواب کينه را با گذشت،
جواب بي مهري را با محبت،
جواب ترس را با جرأت،
جواب دروغ را با راستي،
جواب دشمني را با دوستي،
جواب زشتي را به زيبايي،
جواب توهم را به روشني،
جواب خشم را به صبوري،
جواب سرد را به گرمي،
جواب نامردي را با مردانگي،
جواب همدلي را با رازداري،
جواب پشتکار را با تشويق،
جواب اعتماد را بي ريا،
جواب بي تفاوت را با التفات،
جواب يکرنگي را با اطمينان،
جواب مسئوليت را با وجدان،
جواب حسادت را با اغماض،
جواب خواهش را بي غرور،
جواب دورنگي را با خلوص،
جواب بي ادب را با سکوت،
جواب نگاه مهربان را با لبخند،
جواب لبخند را با خنده،
جواب دلمرده را با اميد،
جواب منتظر را با نويد،
جواب گناه را با بخشش،
هيچ وقت هيچ چيز و هيچ کس را بي جواب نگذار، مطمئن باش هر جوابي بدهي ،يک روزي ، يک جوري ، يک جايي به تو باز مي گردد

گاهــــي چـــــه خــــوش خيالانـــــه
خــــــــيـــــــال بــــافـــــي ميكنم
جـــــاي گرفتن دوبــــــاره توي آغـــ ـــ ــــوش تو !‌

از تمام دار دنیا ، تنها یک چیز دارم : دوستت

سایت

سایت

حقوق من در یک ساعت بیست دلار است. پسرک سرش را پایین انداخت و گفت:پس لطفا ده دلار به امانت به من بدهید. پدر عصبانی شد و گفت:حتما بازهم می خواهی اسباب بازی بخری. من هر روز بسختی کار می کنم، اما تو فقط به خودت فکر می کنی، برو و بخواب! پسرک جواب نداد و به اتاق خود برگشت.
پدر نشست. چند دقیقه دیگر آرامش پیدا کرد. متوجه شد رفتار خشن با پسرش ممکن است پسرک واقعا چیزی لازم دارد. پدر وارد اتاق پسرش شد و با صدای ملایم پرسید: عزیزم ؟ خواب هستی؟ پسرک جواب داد: نه بابا. پدر گفت: ببخشید، عزیزم، نباید عصبانی می شدم. این ده دلار را به تو می دهم تا آنچه می خواهی بخری.
پسرک تشکر کرد و هیجان زد و ده دلار را گرفت و از پشت متکای خود چند اسکناس دیگر بیرون آورد. پدر پولها را دید و گفت:تو که پول داری، چرا بازهم از من گرفتی؟ و بازهم ناراحت شد. پسر بی توجه به حرف های پدر،با خوشحالی گفت: الان من بیست دلار دارم. می توانم یک ساعت کار شما را بخرم. لطفا فردا زودتر به خانه بر گردید تا شام را باهم بخوریم. مدت هاست که ما در کنار هم نبوده ایم.
پدر دیگر سخنی نگفت و کودک را در بغل گرفت

آپلود
اگه یه روز

بریو...

بـریـو...

بــریــو...


بـــریـــو...


بــــریــــو...


به خونت نرســـــــــــــــــی(!)


تازه می فهمی که این کلاغ تو قصه ها چی می کشه

نويسنده: مجتبی(جمشید) تاريخ: جمعه 6 بهمن 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

عذاب من

میخوام روزهای عذاب را تموم کنم
میخوام زندگی کنم
منم حق دارم
مگه نه؟!!!!
میخوام بخندم
مث تو!!!
مث تو و خیلی های دیگه

مولتی

کاش دنیا
یکبار هم که شده
بازیش را به ما می باخت
مگر چه لذتی دارد
این بردهای تکراری برایش؟!..

اگر کسی یکبار به تو خیانت کرد ، این اشتباه اوست . اگر کسی دوبار به تو خیانت کرد ، این اشتباه توست

خداوندا یکی یار جفا کارش ده

دلبر عشوه ده و سر کش و خونخوارش ده

تا بداند که شب ما به چه سان می گذرد

غم عشقش ده و عشقش ده و بسیارش ده

چند روزی جهت تجربه بیمارش کن

با طبیبی دغلی پیشه سر و کارش ده

ببرش سوی بیابان و کن او را تشنه

یک سقایی حجری سینه سبک سارش ده

منکر باره شد هست او که مرا یاد نماند

ببر انکار و از او و دم اقرارش ده

بس کن ای ساقی و کس را جو رهی مست مکنور کنی مست بدین ره هموارش ده
............................................................................................
عشق من
مردانگی ات را
با شکستن دل دختری
که دیوانه ی توست
ثابت نکن
مردانگی ات را
... ... ... ... ... ... ... ... ... با غرور بی اندازه ات
به دختری که عاشق توست
ثابت نکن
مردانگی را
زمانی میتوانی نشان دهی
که دختری
با تمام تنهایی اش
به تو تکیه کرده
که دختری
با تکیه به غرور تو
به قدرت تو
در این دنیای پر از نامردی
قدم برمی دارد...

نکند فکر کنی در دل من یاد تو نیست / گوش کن نبض دلم ، زمزمه اش با تو یکیست .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
کاش همیشه در کودکی می ماندیم تا به جای دلهایمان سر زانوهایمان زخمی می شد .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
از عجایب عشق همین است : تنها همان آغوش آرامت می کند که دلت را به درد می آورد .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
زمستون رسید ، سردت شد خبرم کن بیام برات بسوزم .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
خسته ام ، فردا نگاهت را برایم پست کن / یک بغل حال و هوایت را برایم پست کن / دلم از آواز غمگین شب پر است / لطفا آن لحن خوش صدایت را برایم پست کن .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
برای تو ، مردن بهانه نمی خواهد ، وقت نبودنت خود مرگیست برای خودش .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
هرچه میروم ، نمیرسم ! گاهی با خود فکر میکنم نکند من باشم ، کلاغ آخر قصه ها !
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
زیبایی ها را چشم می بیند و مهربانی ها را دل ! چشم فراموش می کند اما دل هرگز ! پس بدان تا زمانی که دل زنده است فراموش نخواهی شد .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
دلتنگم ! اما تو را طلب نمیکنم ، نه اینکه بی نیازم ، صبورم !
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
در زمینی که ضمیر من و توست ، از نخستین دیدار ، هر سخن ، هر رفتار ، دانه هاییست که می افشانیم ، برگ و باری است که می رویانیم ، آب و خورشید و نسیمش مهر است

روزگارم گیرِ خاطراتی ست

که روی بند دل گیره زده ام

تا خشک شود

تا ذخیرۀ گاهِ دلتنگی شوند

وقتی که دستم به جایی،

به بودنی

بند نیست!



lh0uvxsr3eswikf2irqy.jpg

MultiHoster

یکی بود تو قصمون وفا نکرد

رفت و پشت سرشم نگاه نکرد

یکی بود زندگیشو هوس سوزوند

آبروش رفت و دیگه اینجا نموند

یکی بود یکی نبود و یه پری

یه بغل عاشقیای سر سری

کی بود اون که طاقت گریه نداشت

عاشق هوس شد و تنهام گذاشت؟؟؟

مولتی

نويسنده: مجتبی(جمشید) تاريخ: چهار شنبه 5 بهمن 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

باران

دوستی من شبیه باران نیست که گاهی بیاید و گاهی نه... ♥

♥ دوستی من شبیه هواست!! ♥ ♥

ساکت اما، همیشه در اطراف تو...                    ♥

             ♥                   ♥

              ♥


           ♥                   ♥       ♥


                      ♥


                             ♥      ♥


    ♥         ♥


     ♥


             ♥       ♥



دوستی من شبیه باران نیست که گاهی بیاید و گاهی نه... ♥

♥ دوستی من شبیه هواست!! ♥ ♥

ساکت اما، همیشه در اطراف تو...                    ♥

             ♥                   ♥

              ♥


           ♥                   ♥       ♥


                      ♥


                             ♥      ♥


    ♥         ♥


     ♥


             ♥       ♥




             ♥                   ♥

دوستی من شبیه باران نیست که گاهی بیاید و گاهی نه... ♥

♥ دوستی من شبیه هواست!! ♥ ♥

ساکت اما، همیشه در اطراف تو...                    ♥

             ♥                   ♥

              ♥


           ♥                   ♥       ♥


                      ♥


                             ♥      ♥


    ♥         ♥


     ♥


             ♥       ♥




             ♥                   ♥

ميــــــــــــروي......ميروي ...... ميروي.......گوش هايـــــــــت صداي قلبـــــــــــــم را نميشنوند!! ...چشمانت التمــــــــاس چشمانـــــــم را نميبينند!!....لب هايــــــــت خداحافظ هم نگفتنـــــــد!!.........


********************************************

این روز ها حالم از همه بهم می خوره , ولی با این حال یکیُ می خوام که با تمامِ وجودش دوسم داشته باشه...اینایی که اداشو در میارن زیادن...

پشت آن پنجره ی رو به افق ، پشت دروازه ی تردید و خیال
لا به لای تن عریانی بید ، من در اندیشه ی آنم که تو را ، وقت دلتنگی خود دارم و بس . .
             ♥                   ♥

نويسنده: مجتبی(جمشید) تاريخ: سه شنبه 4 بهمن 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

اشفتگی

دلی آشفته وپژمرده دارم

دراین دنیا دلبری گم کرده دارم

کتاب عشق اورا هرشب می خونم

هنوز دفتر ناخونده دارم

خدایا ازسفریارم نیومد

رفیق قلب بیمارم نیومد

به خون اومد دلم ازدرد هجرون

به دیدارم پرستارم نیومد

اسیر درد و بیمارم توکردی

میون عاشقا خوارم توکردی

کجا با غم مرا بود آشنایی

به دست غم گرفتارم توکردی

دلم دریای خونه کسی دردم چه دونه

آپلودسنتر

سلامتی کسی که هنوز دوسش داری
ولی دیگه مال تو نیست . . .
.
.
.
سلامتی مادر
که وقتی غذا سر سفره کم بیاد
اولین کسی که از اون غذا دوس نداره خودشه . . .
.
.
.
به سلامتی همه اونایی که خطشون اعتباریه ولی معرفتشون دایمیه!
.
.
.
به سلامتی اونایی که به پدر و مادرشون احترام میذارن و میدونن تو خونه ای که
بزرگترها کوچک شوند؛ کوچکترها هرگز بزرگ نمیشوند . . .
.
.
.
به سلامتی مادر که بخاطر ما هیکلش به هم خورد !
.
.
.
به سلامتی کسی که دید تو تاکسی بغلیش پول نداره
به راننده گفت :پول خورد ندارم مال همه رو حساب کن….!
.
.
.
به سلامتی بیل!
که هرچه ‌قدر بره تو خاک، بازم برّاق‌تر می‌شه . . .
.
.
.
به سلامتی سیم خاردار!
که پشت و رو نداره
.
.
.
به سلامتی اونی که بیکسه، ولی ناکس نیست . . .
.
.
.
به سلامتی اونایی که
چه عشقشون پیششون باشه چه نباشه
چشمشون مثل فانوس دریایی نمی چرخه . . .
.
.
.
به سلامتی حلقه های زنجیر
که زیر برف و بارون میمونن زنگ میزنن ولی هم دیگه رو ول نمیکنن . . .
.

نويسنده: مجتبی(جمشید) تاريخ: سه شنبه 4 بهمن 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

اشفتگی

دلی آشفته وپژمرده دارم

دراین دنیا دلبری گم کرده دارم

کتاب عشق اورا هرشب می خونم

هنوز دفتر ناخونده دارم

خدایا ازسفریارم نیومد

رفیق قلب بیمارم نیومد

به خون اومد دلم ازدرد هجرون

به دیدارم پرستارم نیومد

اسیر درد و بیمارم توکردی

میون عاشقا خوارم توکردی

کجا با غم مرا بود آشنایی

به دست غم گرفتارم توکردی

دلم دریای خونه کسی دردم چه دونه

آپلودسنتر

نويسنده: مجتبی(جمشید) تاريخ: سه شنبه 4 بهمن 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

برای تو

برای تویی كه تنهایی هایم پر از یاد توست...

برای تویی كه قلبم منزلگه عـــشـــق توست ...

برای تویی كه احسا سم از آن وجود نازنین توست ...

برای تویی كه تمام هستی ام در عشق تو غرق شد...

برای تویی كه چشمانم همیشه به راه تو دوخته است...

برای تویی كه مرا مجذوب قلب ناز و احساس پاك خود كردی...

برای تویی كه وجودم را محو وجود نازنین خود كردی...

برای تویی كه هر لحظه دوری ات برایم مثل یک قرن است...

... تویی كه سـكوتـت سخت ترین شكنجه من است برای

برای تویی كه قلبت پـا ك است ...

برای تویی كه در عشق ، قـلبت چه بی باك است...

برای تویی كه عـشقت معنای بودنم است...

برای تویی كه عـشقت معنای بودنم است...

برای تویی كه غمهایت معنای سوختنم است...

برای تویی که آرزوهایت آرزویم است...

با خدا باش و پادشاهی کن



گذشته ات را بدون هیچ تأسفی بپذیر
با اعتماد، زمان حالت را بگذران
و بدون ترس برای آینده آماده شو

آپلود

موفقیت پیش رفتن است نه به نقطه ی پایان رسیدن
هر روز صبح در آفریقا، آهویی از خواب بیدار میشود
و برای زندگی کردن و امرار معاش در صحرا میچرد
آهو میداند که باید از شیر سریعتر بدود
در غیر اینصورت طعمه شیر خواهد شد
شیر نیز برای زندگی و امرار معاش در صحرا میگردد
میداند که باید از آهو سریعتر بدود، تا گرسنه نماند
مهم این نیست که تو شیر باشی یا آهو ...
مهم اینست که با طلوع آفتاب از خواب برخیزی و برای زندگیت
با تمام توان
و با تمام وجود شروع به دویدن کنی

آپلود

زلال باش ... ،‌ زلال باش ... ،
زلال تر از قطرات اشک
فرقی نمی کند که گودال کوچک آبی باشی
یا دریای بیکران، زلال که باشی، آسمان در تو پیداست

آپلود

دو چیز را همیشه فراموش کن:
خوبی که به کسی می کنی
بدی که کسی به تو می کند

آپلود

همیشه به یاد داشته باش:

در مجلسی وارد شدی زبانت را نگه دار
در سفره ای نشستی شکمت را نگه دار
در خانه ای وارد شدی چشمانت را نگه دار
در نماز ایستادی دلت را نگهدار

آپلود

دنیا دو روز است:

یکروز با تو و یک روز علیه تو
روزی که با توست مغرور مشو و روزی که علیه توست مایوس نشو
چرا که هر دو پایان پذیرند

آپلود

به چشمانت بیاموز که هر شخصی ارزش نگاه ندارد

به دستانت بیاموز که هر گلی ارزش چیدن ندارد

آپلود

دوچیز را از هم جدا کن:

عشق و هوس
چون اولی مقدس است و دومی شیطانی
اولی تو را به پاکی می برد و دومی به پلیدی


آپلود

چشم و زبان، دو سلاح بزرگ در نزد تواند
چگونه از آنها استفاده میکنی؟
مانند تیری زهرآلود یا آفتابی جهانتاب؟
زندگی گیر یا زندگی بخش؟

آپلود

بدان که قلبت کوچک است پس نمیتوانی تقسیمش کنی
هرگاه خواستی آنرا ببخشی با تمام وجودت ببخش که کوچکیش جبران شود
هیچگاه عشق را با محبت، دلسوزی، ترحم و دوست داشتن یکی ندان
همه اینها اجزاء کوچکتر عشق هستند نه خود عشق
همیشه با خدا درد دل کن نه با خلق خدا و فقط به یگانه عالم توکل کن
آنگاه می بینی که چگونه قبل از اینکه خودت دست به کار شوی، کارها به خوبی پیش می روند

آپلود



میدانیکه:

ازخدا خواستن عزت است
اگر برآورده شود رحمت است و اگر نشود حکمت است
از خلق خدا خواستن خفت است
اگر برآورده شود منت است اگر نشود ذلت است











پس هر چه می خواهی از خدا بخواه
و در نظر داشته باش که
برای او غیر ممکن وجود ندارد و تمام غیر ممکن ها فقط برای توست


آپلود

پس با خدا باش و پادشاهی کن

من گل پژمرده ای هستم ، چشمهایم چشمه خشک کویر ، تشنه یک بوسه خورشید ، تشنه یک قطره شبنم

********************************************

آپلودسنتر

از دست عزیزان چه بگویم گله ای نیست
گر هم گله ای هست دگر حوصله ای نیست
باید که سفر کرد به محبوب رسیدن
اما نتوان کرد دگر قافله ای نیست

آپلودسنتر

خداوند به فرشتگان عقل داد بدون شهوت،
حيوانات راشهوت دادبدون عقل
وانسان راشهوت دادباعقل.هرانساني عقلش برشهوتش غلبه
كندبهترازفرشتگان است،هرانساني شهوتش برعقلش غلبه كند
پست ترازحيوانات است
=*=*=*=*=*=*=*=*=*=*=*=*=*=*=*=*=*=*=*=*=*=*بعضي وقتا هست كه دوست داري كنارت باشه...
محكم بغلت كنه بذاره اشك بريزي تا راحت شي....
بعد آروم تو گوشت بگه ديوونه من كه باهاتم...
*=*=*=*=*=*=*=*=*=*=*=*=*=*=*=*=*=*=*=*=*=*=*
چـرا آدمـــا نمیـــدونن بعضــــــــی وقتهــــا خـــــداحافـــــظ یعنـــــــی:
نــــذار برم
یعنـــــــی بــرم گــــردون
سفــــت بغلـــــم کـــن.. ... ...
ســـــرمو بچـــــسبـــون به سینــــه ت و
بگــــــو :
خداحافــــظ و زهــــر مـــار
بیخــــــود کــــردی میگی خدافـــــظ
مگـــــه میـــذارم بــــری؟!!
مــــــگه الکیــــــــه!!!
=*=*=*=*=*=*=*=*=*=*=*=*=*=*=*=*=*=*=*=*=*=*
بـــــــاور کــــن
.
فکــــــــــرش را بـــکن
یکـــــــــــروز می آیــــــــی و می بینـــــــی
نـــــــــــه مـــن هستــــــــــــــم
نه این کلمــــــــــــات..
=*=*=*=*==*=*=*=*=*=*=*=*=*=*=*=*=*=*=*=*=*
خـیـلـی سـخـت ِ
دلـت بـودنـش رو بـخـواد . . .
ولـی بـه نـبـودنـش عـادت کـنـی ! . . .
**=*=*=*=*=*=*=*=*=*=*=*=*=*=*=*=*=*=*=*=*
انسان با سه بوسه تکمیل می شود
1-بوسه مادر که با ان پا به عرصه خاکی می گذاریم
2-بوسه عشق که یک عمر با ان زندگی می کنی
3-بوسه خاک که با ان پا به عرصه ابدیت می گذاری
*=*=*=*=*=*=*=*=*=*=*=*=*=*=*=*=*=*=*=*=*
گاهی
نیاز داری به یه آغوش بی منت

که تو رو فقط و فقط واسه خودت بخواد.....

که وقتی تو اوج تنهایی هستی

با چشمهاش بهت بگه:

هستم تا تهش
هستی؟!!!..... smiley
=*=*=*=*=*=*=*=*=*=*=*=*=*=*=*=*=*=*=*=*=
یادت باشه هر کی بهت گفت عاشقتم ازش بپرسی تا ساعت چند؟؟؟!!

باز آهنگ غم آمد به میانه همه عالم غرق سوز شد از رفتن صاحب

خانه کسی که امین بود مظهر مهرو وفا طلایه دار خوبی ها رفت از این سرا

سلام دوست عزیز خوبی

کنار عزیزانتون سلامت پیروز باشین وایام پیش روتون پر

سلامتی اخبار خوش انشاالله.

بعد ِ هر طوفــــــــان
آسمان های صافـــــــ و روشن
می آینـــــــد
آیا تـــــــــو هم
بعـــــــد از دل تنگی من
می آئــــی . . . ؟! (هــان؟)
Picture

از طلوع گـــــــل سرخ
تا غروبــــــــ دریا
دستهایم برای تــــــــــــو
آغوش می گیـــــــــــرد . . . !
Picture

چشم هایـــم
فاصله های خالی مشتــــــ هایم
پر از تنهائی ستـــــــــ
پروندۀ مختومه ای ستـــــــــ
دلـــــــم
که در ردیفـــــــــ عشق
بایگانی ستـــــــــــ . . . !
Picture

قاصدک یادت باشه
بهت بگم
بهش بگی
بهت بگه
بهم بگی
که
دلم براش تنگه

::
روزهای بلند بی تو بودن می گذرند
اما دل نوشته هایم هنوز
بوی تو را می دهند . . .
و عطر یادت مشامم را نوازش میدهد انگار که هستی . . .!!


::
این خانه عجیب شلوغ ست از تنهایی ...

ho7u3jycai6btdl5bhp5.jpg___
آپلود



هـمـیـــن ...
تــومــاج

نويسنده: مجتبی(جمشید) تاريخ: یک شنبه 2 بهمن 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

زندگی

 

زندگی شوق رسیدن به همان فردایی است که نخواهد آمد ...

تو نه در دیروزی و نه در فردایی...

ظرف امروز پر از بودن توست ...

زندگی را دریاب
123Friendster.Com

 

ای مهربانتر از من  با من در دستهای تو  آیا کدام رمز بشارت نهفته بود ؟ کز من دریغ کردی تنها تویی  مثل پرنده های بهاری در آفتاب  مثل زلال قطره بباران صبحدم  مثل نسیم سرد سحر  مثل سحر آب  آواز مهربانی تو با من  در کوچه باغهای محبت  مثل شکوفه های سپید سیب ایثار سادگی است  افسوس آیا چه کس تو را  از مهربان شدن با من  مایوس می کند؟
من بخال لبت اي دوست گرفتار شدم
چشم بيمار تو را ديدم و بيمار شدم
***************************
123Friendster.Com

یادمان باشد گر خاطرمان تنها ماند
طلب عشق زهر بی سرو پایی نکنیم
123Friendster.Com

123Friendster.Com


ادامه مطلب
نويسنده: مجتبی(جمشید) تاريخ: یک شنبه 2 بهمن 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

قلبها

من گل پژمرده ای هستم ، چشمهایم چشمه خشک کویر ، تشنه یک بوسه خورشید ، تشنه یک قطره شبنم

********************************************

زندگی یعنی

ناخواسته به دنیا آمدن

مخفیانه گریستن

دیوانه وار عشق ورزیدن

و عاقبت در حسرت آنچه دل میخواهد و منطق نمیپذیرد ، مردن

میروم تا ناکجا آباد!
شاید٬ قصد دیدار کنــــــم
اگر دیوار دلتــــــ کوتاه باشد
خواهم دیـــــــد . . . !
Picture

من گلی خشکیده ام
میان دفتر بــــــاد
کاش
در خاطر کسی بــــودم . . . !
Picture

هی تـــــــو
هوای نــﻔ˚ــست را تکانی بده!
شایــد
به خــودت بیای و دیگر هوایی نشے . . . !
Picture

از آغاز حرفی در میان نبود
به چه دلخوشم!
پــایـان راهـ پیداستـ . . . !
Picture


زندگیــ من تاب خورده
بالا _______ پایین
دنبال یک ثباتـــــــــم . . . !
Picture

نويسنده: مجتبی(جمشید) تاريخ: شنبه 1 بهمن 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

سلامتیش

به سلامتيه روزايي كه نبودي...
به سلامتيه لحظه هايي كه دنبالش مي گردم...
به سلامتيه لحظه هايي كه جز بدبختي چيزي نداشت
به سلامتيه كسي كه دلش خونه
به سلامتيه دلي كه مي گه بي خيال فراموشش مي كنم
خلاصه به سلامتیه خودم و خودت ♥ .....!

یاد دارم ، گزیدم راهی که آخرش معنا بداشت
یاد دارم ، با تنی خسته بدان راه رفتم
یاد دارم ، همه راه ، شوری داشت
یاد دارم ، همراهم مرا از یاد ببرد
حال براهی که تنها در راهم معنا دارم
و دانم که این راه مرا خواهد برد
شاید به پایانی نزدیک
خواه به ابدیتی دور


مشتی اونم وقتی نمیخواد راهشو کسی که نمیتونه همراه باشه بدونه

وقتی یه آدم می‌گه: «هیشکی منو دوست نداره!»، منظورش از «هیشکی»، «یک نفر» بیشتر نیست. همون یه نفری که واسه اون آدم همه‌کسه

دلم تنهـــــــا
خیالم خسته از رؤیاستـــــــــــ
شبی با تو
دلم آغوش می خواهـــــــــد . . . !
Picture

بغض
یعنی نرو!
بفهـــــــــــم . . . !
Picture

باید پاره پاره می شدنـــــــد
شعــــــــــر هایی که زندگی ام را
پاره پاره کردنـــــــد . . . !
Picture

وقتـــــی
فقط می توانی بگویــــی
هرچه بادا بــــاد
دل کوه هم داشته باشی
گریه ات میگیــــــرد . . . !
Picture

افکار عاشقانه ام را
جمع که می کنم
دسته گلی می شــــود
شبیه تــــــــــو
برای تــــــــو . . . !

امیدوارم روزای زمستونیت مثل دل من که از عشق تو لبریزه گرم باشه
آپلود


مبار ای برف!
تو روح آسمان همراه خود داری
تو پیوندی میان عشق و پروازی
تو را حیف است باریدن به ایوان سیاهی‏ها
تو که فصل سپیدی را سرآغازی
آپلود

آرزو می کنم غمهای دلت ، برن زیر برفهای زمستونی و دلت سفید و همیشه بدون غم بمونه. .
آپلود

آپلود

آپلود

نويسنده: مجتبی(جمشید) تاريخ: شنبه 1 بهمن 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

درباره وبلاگ
سلام جمشید هستم خاکی ترین فردفردکره خاکی امیدوارم لذت ببرین

نويسندگان

لينکهاي روزانه

جستجوي مطالب

طراح قالب

© All Rights Reserved to barany.LoxBlog.Com | Template By: NazTarin.Com