هوای بارانی

منوي اصلي

آرشيو مطالب

لينکستان

ساعت

امکانات

ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 38
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 40
بازدید ماه : 46
بازدید کل : 50317
تعداد مطالب : 72
تعداد نظرات : 13
تعداد آنلاین : 1



Alternative content



ღღتــــــنهــــــاتــــــریــــــنمღღ

 

 

ღღتــــــنهــــــاتــــــریــــــنمღღ

★قــــــلــــــبم شکستــــــه★سلام مهربون خوش اومدی امیدوارم حالتون خوب باشه

\

عشق یعنی یک سلام و یک درود
عشق یعنی درد و محنت در درون
عشق یعنی یک تبلور یک سرود
عشق یعنی قطره و دریا شدن
عشق یعنی یک شقایق غرق خون
عشق یعنی زاهد اما بت پرست
عشق یعنی همچو من شیدا شدن
عشق یعنی همچو یوسف قعر چاه
عشق یعنی بیستون کندن بدست
عشق یعنی آب بر آذر زدن
عشق یعنی چون محمد پا به راه
عشق یعنی عالمی راز و نیاز
عشق یعنی با پرستو پرزدن
عشق یعنی رسم دل بر هم زدن
عشق یعنی یک تیمم یک نماز
عشق یعنی سر به دار آویختن
عشق یعنی اشک حسرت ریختن
عشق یعنی شب نخفتن تا سحر
عشق یعنی سجده ها با چشم تر
عشق یعنی مستی و دیوانگى
عشق یعنی خون لاله بر چمن
عشق یعنی شعله بر خرمن زدن
عشق یعنی آتشی افروخته
عشق یعنی با گلی گفتن سخن
عشق یعنی معنی رنگین کمان
عشق یعنی شاعری دلسوخته
عشق یعنی قطره و دریا شدن
عشق یعنی سوز نی آه شبان
عشق یعنی لحظه های التهاب
عشق یعنی لحطه های ناب ناب
عشق یعنی دیده بر در دوختن
عشق یعنی در فراقش سوختن
عشق یعنی انتظار و انتظار
عشق یعنی هر چه بینی عکس یار
عشق یعنی سوختن یا ساختن
عشق یعنی زندگی را باختن
عشق یعنی در جهان رسوا شدن
عشق یعنی مست و بی پروا شدن
عشق یعنی با جهان بیگانگى

در جوانی غصه خوردم هیچ کس یادم نکرد / در قفس ماندم ولی صیاد آزادم

 

 نکرد / آتش عشقت چنان از زندگی سیرم بکرد / آرزوی مرگ کردم مرگ

 هم یادم نکرد

 

آرزو دارم شبی عاشق شوی .آرزو دارم بفهثمی درد را .تلخی برخوردهای سرد

را .می رسد روزی که بی من سر کنی .می رسد روزی که مرگ عشق را باور کنی

مهر تو به مهر خاتم ندهم ،وصلت به دم مسیح مریم ندهم،عشقت به هزار باغ خرما

 ندهم،یکدم غم تو به هر دو عالم ندهم

من منتظرت شدم ولی در نزدی بر زخم دلم گل معطر نزدی

گفتی که اگر شود می آیم اما مرد این دل و آخرش به او سر نزدی


 

به نام ستاره ی شب تاریکم

یک شب خوب تو اسمون

یک ستاره چشمک زنون

 خندیدو گفت کنارتم تا اخرش تاپای جون

ستاره ی قشنگی بود اروم و نازو مهربون 

ستاره شد عشق منو منم شدم عاشق اون

اما زیادطول نکشید عشق منو ستاره جون 

 ماهه اومد ستاره رو دزدیدو برد نامهربون

ستاره رفت با رفتنش منم شدم بی هم زبون

  حالا شبا به یاد اون چشم میدوزم به اسمون..


ادامه مطلب
نويسنده: مجتبی(جمشید) تاريخ: یک شنبه 4 ارديبهشت 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

از خود گذشتگی

حکایت از خود گذشتگی

در روزگاری که بستنی با شکلات به گرانی امروز نبود ، پسر 10 ساله ای وارد بستنی فروشی هتلی شد و پشت میزی نشست . خدمتکار برای سفارش گرفتن سراغش رفت.

-پسر پرسید:بستنی با شکلات چند ست؟

- خدمتکار گفت:50 سنت.

-پسر کوچک دست را در جیبش کرد ، تمام پول خردهایش را درآورد و شمرد بعد پرسید: بستنی خالی چند است؟

خدمتکار با توجه به اینکه تمام میزها پر شده بود و عده ای بیرون بستنی فروشی منتظر خالی شدن میز ایستاده بودند با بی حوصلگی گفت : 35 سنت

-پسر دوباره سکه هایش را شمرد و گفت: لطفا برای من یک بستنی ساده بیاورید.

خدمتکار یک بستنی آورد و صورتحساب را روی میز گذاشت و رفت.پسر بستنی را تمام کرد ،صورت حساب را برداشت و پولش را به صندق دار پرداخت کرد و رفت. هنگامی که خدمتکار برای تمیز کردن میز رفت گریه اش گرفت. پسر بچه روی میز در کنار بشقاب خالی ، 15 سنت برای او انعام گذاشته بود.

یعنی او با پول هایش می توانست بستنی با شکلات بخورد اما چون پولی برای انعام دادن برایش باقی نمیماند ، این کار را نکرده بود و بستنی خالی خورده بود

 

وقتی که دیگر نبود
من به بودنش نیازمند شدم
وقتی که دیگر رفت
من به انتظار آمدنش نشستم
وقتی که دیگر نمی‌توانست مرا دوست بدارد
من او را دوست داشتم
وقتی که او تمام کرد
من شروع کردم
وقتی که او تمام شد
من آغاز کردم
چه سخت است تنها متولد شدن
مثل تنها زندگی کردن است
مثل تنها مردن


ادامه مطلب
نويسنده: مجتبی(جمشید) تاريخ: جمعه 1 ارديبهشت 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

شب ما

توي شبهاي سياه همه ي پنجره ها بر دل من بسته شده

توي اين جاده ي غمگين سكوت پاي تاول زده ام خسته شده

.

.

من كه به خالي عمر توي اين غصه و غم دور خود گرديدم

من كه روز روشنم با شمع بود پس چرا خنديدم پس چرا خنديدم

من كه عمرم به غم و غصه شتابان گزشت من كه گلها چيدام

من كه از زندگي خود سيرم من كه گردش دوار زمين كرد پيرم

من كه ازاتش و خاك من كه از گردش دوار زمين دل گيرم

پس چرا روح به جسمم بدميد پس چرا من ديدم پس چرا من ديدم


 

تو اشك چشم خيسم را نديدي و شكستم من

در اين اندوه بي پايان در اين حسرت نشستم من

گلا در دست من پر پر شدن تو ساده رفتي



غم من را نديدي از دلم تو خسته هستي

شب مرگم رسيد و چشم تو در چشم من نيست

دو چشمون ترم را جز تو هيچ كسي سبب نيست

کاش میشد........!



کاش میشد هیچ کس تنها نبود

کاش میشد دیدنت رویا نبود

گفته بودی با تو می مانم ولی

رفتی و گفتی که اینجا جا نبود

سالیان سال تنها مانده ام

شاید این رفتن سزای من نبود

من دعا کردم برای بازگشت

دست های تو ولی بالا نبود

باز هم گفتی که فردا میرسی

کاش روز دیدنت فردا نبود

 

 


ادامه مطلب
نويسنده: مجتبی(جمشید) تاريخ: پنج شنبه 1 ارديبهشت 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

درباره وبلاگ
سلام جمشید هستم خاکی ترین فردفردکره خاکی امیدوارم لذت ببرین

نويسندگان

لينکهاي روزانه

جستجوي مطالب

طراح قالب

© All Rights Reserved to barany.LoxBlog.Com | Template By: NazTarin.Com