انقدر از همه کس بد دیدم /که به چشمام خودم بد بینم/شاید دنیاخوبه من دارم/دنیاروبادیدبدمیبینم/شایدزوردرنجم مشکل اینه/که هرچیزی روبه دل می گیرم/قضاوت می کنم که می گم/دراین دنیارو گل می گیرم/اگه سرتاسرزندگی من مصیبته/اگه پشتم زخمیه خنجریک رفاقته/مگه تقصیر منه؟...
گوش كن، دور ترین مرغ جهان می خواند.
شب سلیس است، و یكدست، و باز.
شمعدانی ها
و صدادارترین شاخه فصل،ماه را می شنوند.
***
پلكان جلو ساختمان،
در فانوس به دست
و در اسراف نسیم،
***
گوش كن، جاده صدا می زند از دور قدم های ترا.
چشم تو زینت تاریكی نیست.
پلك ها را بتكان، كفش به پا كن، و بیا.
و یا تا جایی، كه پر ماه به انگشت تو هشدار دهد
و زمان روی كلوخی بنشنید با تو
و مزامیر شب اندام ترا، مثل یك قطعه آواز به خود جذب كنند.
پارسایی است در آنجا كه ترا خواهد گفت:
بهترین چیز رسیدن به نگاهی است كه از حادثه عشق تر است.
در چراغانی اشک
در فراوانی غم
شهد شیرین محبت زهر است.
زیر این بار،کمر می شکند.
کلبه ی ساده وزیبای محبت اول
چه طلایی و خیال انگیز است
چو دورن می رسی افسوس در آن
نعش صدها تن بی جان شده در زنجیر است
منم اکنون ز فرازی خاموش
شاهد کشته ی پنهانی خویش
آن که اینجاست تماشاگر جان دادن من
کشته ی دشنه ی عشقی است بسی از من پیش
ما دو جان باخته بر چهره ی هم می نگریم
او هراسان که مبادا بروم از دستش
من هراسان که مبادا بدهم از دستش
آدم برفــــــــــــــــی نبودم که به پایت یک شب آب شوم.... من مو بــــــــــــــــــــــه مو سفـــــــــــــــــــــــــید شدم
نظرات شما عزیزان:
|